اگر اصلاح طلبان نيايند بهترین وقت برای رقابت اصول‌گرایان است

 

محمد حسن روزی طلب: گفت‌وگو با محمدحسین صفارهرندی از کارهای سهل و ممتنع است، صفا، تساهل، صراحت و انصاف او کار را آسان می کند و دفاع محکمش از کسانی که در صحنه مصاحبه غایبند، کار را مشکل. بعد از چند بار پیگیری، در آستانه انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی قرار گفت‎وگو با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت نهم هماهنگ شد و در اولین روز زمستان 1390 میهمان صفارهرندی بودیم تا استدلال‎ها و ناگفته هایش را از فضای سیاسی کشور بشنویم.

صفارهرندی خود را عضو هیچ جبهه سیاسی نمی داند، چرا معذوریت های حضور در سپاه پاسداران چنین محدودیتی را اقتضا می کند. سوالات‌مان را از فضای گفتمانی حاکم بر کشور شروع کردیم و خیلی زود به جریان نفوذی در دولت دهم رسیدیم، در ادامه مصاحبه تبدیل به مباحثه شد و مسائل درونی اصول‌گرایان و نسبت جبهه پایداری و گروه 7+8 مورد بحث قرار گرفت؛ صفار هرندی نیز با تامل و سعه صدر به سوالات صریح ما پاسخ گفت.

او اتحاد در برابر دشمنان را پایه اصلی سخنانش گذاشت و هیچ استدلالی را برای خدشه دار کردن وحدت نپذیرفت، اگرچه در پایان مصاحبه اظهار داشت که اگر جریان انحرافی و فتنه در انتخابات حضور نداشته باشند، بهترین زمان برای رقابت میان اصول‌گرا است.

گفت‌وگوی دو ساعته ما با محمد حسین صفارهرندی با یک قرار مصاحبه تمام شد؛ قرار گفت‎وگو در مورد تحلیل انتخابات مجلس نهم شورای اسلامی و جمع بندی مردم از هفت سال دولت احمدی نژاد و حاکمیت اصول‌گرایان پس از انتخابات.

متن كامل بخش دوم اين گفت‌وگو در ادامه آمده است:

از همين‌جا برويم سراغ جريان انحرافي. در چند ماه اخير تغيير و تحولي در فضاي سياسي كشور ديده مي‌شود و آن هم اين است كه رأس جريان انحرافي و ليدر اين جريان سعي مي‌كند در مجامع عمومي رسمي و غيررسمي حضور پيدا نكند و سمت‌هايي هفده هيجده‌گانه‌اي را هم كه دارد، يكي‌يكي دارد واگذار مي‌كند، مثلاً ديروز نمايندگي رئیس جمهور در شورای نظارت بر صدا و سيما را واگذار كرد. تحليل شما از اين حركت چيست؟

اگر شناخت يك خط به يك شخص بند شود، يعني همه چيز در آن شخص تعيّن پيدا كند و خود آن خط ديگر ديده نشود، حالا اگر آن شخص را بردارند، آيا خط از بين رفته؟ به نظر من شيطنت جالبی دارد صورت مي‌گيرد كه درحالي كه خط به جاست، عنصري كه به نام آن خط شناخته شده بود، او را از جلوي چشم كنار بگذارند. قضيه اين است، وگرنه آقايي كه حالا جانشين او شده، در بيان انحرافي كم نگذاشته و در جاهاي مختلف شايد بعضي چيزها را وقيحانه‌تر هم مطرح مي‌كند. پس اين‌كه يك بازي است.

البته ما هميشه بايد در نگاه اول حمل به صحت كنيم تا نشانه‌هاي خلاف ديده شود. الان متأسفانه نشانه‌هاي خلاف آن امري را كه در ابتدا حمل به صحت شده بود، مي‌بينيم و مي‌گفتيم ان‌شاءالله دارند اصلاح مي‌كنند، ولي با گذشت زمان مشاهده مي‌شود كه آن خط پابر جاست، آن ارتباطات سر جاي‌شان هستند و چه بسا اين فردي را كه از منظر و علن دور كرده‌اند، ظرفيت‌هاي بيشتري براي فعاليت‌هاي پنهاني و پشت صحنه پيدا كرده و دارند سازماندهي‌هايشان را انجام مي‌دهند.

بعضي‌ها مي‌گويند اينها جريان و خط نيستند، بلكه چند نفر شخص خاص هستند كه به صورت خزه‌اي، به ستوني كه در رأس دولت است، وابسته‌اند و اگر يك روزي او نباشد، اينها موجوديتي ندارند.

من اين حرف را به‌نوعي قبول دارم، چون وقتي شما مي‌گوييد جريان، جريان آرمان‌هايي دارد، ايده‌هايي را مطرح مي‌كند، برنامه‌هايي دارد و اگر اين ايده‌ها و آرمان‌ها و برنامه‌ها را كنار هم بگذاريم، مي‌بينيد كه از يك آهنگ مشخصي تبعيت مي‌كند، يعني مثلاً يك جريان فكري چپ، جريان فكري ليبرال، جريان فكري اسلام‌گرا، جريان فكري لائيك يك آئيني دارند و در آن چهارچوب تعريف مي‌شوند. در اين چهارچوب مي‌تواند يارگيري كند، گسترش پيدا كند و در همين چهارچوب هم مي‌شود با او مواجهه داشت، مي‌شود با او بحث كرد و وقتي با او بحث مي‌كني، آئين او در دست شماست و مي‌توانيد بر اساس آن چهارچوب هم با او بحث كني، اما يك وقت با كسي طرف مي‌شويد با فرض اينكه بديهيات شما با همديگر مشترك است و مثلاً هر دو اسلام‌گرا هستيد و سر مباحث اسلامي حرف مي‌زنيد و يك‌مرتبه مي‌بينيد پرش كرد و رفت خارج از اسلام و از يك موضع ديگر دارد حرف مي‌زند. مي‌گوييد مقررات‌مان اين بود و داشتيم در چهارچوب قوانين اسلامي حرف مي‌زديم، ولي مي‌بينيد كه او مي‌گويد نخير آقا! اين حرف‌ها ديگر قديمي شده، دوره اسلام‌گرايي به پايان رسيده و الان دوره انسان است. مي‌گوييد اين حرف‌ها كه حرف‌هاي بي‌ربطي است، مگر تو بالاخره در اين خانواده نيستي؟ مي‌گويد اينها حرف‌هاي بي‌ربطي است و شما هم راه به جايي نمي‌بريد. بسيار خوب! از حالا به بعد بناي‌تان را مي‌گذاريد بر اينكه اين آقا انسا‌ن‌گراست، اسلام‌گرا نيست. هفته ديگر مي‌بينيد در جمع علما نشسته و دارد فصل مشبعي از مباني اسلامي را تشريح مي‌كند. به او مي‌گوييد آقا! مي‌گويند شما چنان هستيد. مي‌گويد معاذالله، نستجيربالله! ما خودمان زلال، پاك...

من مي‌گويم اين جريان نيست. به اين نمي‌شود گفت جريان. اين مي‌شود يك باندي كه براي رسيدن به خواسته‌هاي خودش دائماً دارد پشتك مي‌زند. اقتضا كند در جلسه‌اي بساط و عيش فراهم مي‌كند، اقتضا كند سجاده‌نشين زاهد شب و تسبيح‌گوي روز و دائم‌الذكر مي‌شود. اقتضا كند به‌شدت در مورد يك ريال خرج كردن وسواس پيدا مي‌كند و از بيت‌المال نمي‌خورد، اقتضا كند 200 میلیون پول را مي‌ريزد زير دست و پاي فلان هنرپيشه! یعنی كاملاً اقتضايي عمل مي‌كند. از آن طرف مي‌زند توي پوز دشمن صهيونيستي، از آن طرف پيغام مي‌دهد كه حالا ما مي‌توانيم با ملت اسرائيل رفاقت هم داشته باشيم. اينها را چه‌جوري مي‌شود جمع كرد؟ اصلاً قابل جمع نيستند.

نقطه نهايي‌شان چيست؟

كسب قدرت از طريق هر راهي كه براي‌شان مشروع جلوه مي‌كند، يعني از ديد اين جماعت دست يازيدن به هر راهي براي كسب قدرت، مشروع است. پايبندي خاصي ندارد، برايش مهم نيست. بنابراين آن چيزي كه ما به آن مي‌گوييم فساد اقتصاد‌ي كه اتفاقاً در بدو امر، مهم‌ترين تابلوي اين جريان رفتن توي سينه اقتصادي چپ و راست او را زمين زدن بوده، مي‌رسي به جايي كه مي‌بيني تسهيل‌كننده فساد در ابعاد بسيار گسترده‌اش، همين جريان است و اين كار را مي‌كند براي ثروتي كه بتواند بعداً قدرت بيافريند و قدرتي كه بعداً ثروت را توسعه بدهد. با آن ثروت چه مي‌شود كرد؟ مي‌شود تجمع را گسترده‌تر كرد. آدم‌هاي بيشتري را مي‌شود يارگيري كرد، آن وقت آدم‌هاي خوبي را كه تا ديروز مي‌ديدي چه بچه متدين و سالمي بوده و يك نيازي او را درِ خانه اينها كشانده، ديگر از دست مي‌رود.

به نظر شما داشته‌هاي آقاي احمدي‌نژاد، مثل محبوبيت‌شان، خدمت‌شان و ارزش افزوده‌اي كه به جمهوري اسلامي دادند كه در فرمايش‌هاي مقام معظم رهبري هم هست و به عينه هم مشخص است، چقدر قابل انتقال به اين جريان است؟ اينها دارند كاري مي‌كنند كه دو روز ديگر مثلاً آقاي احمدي‌نژاد بيايد بگويد تا حالا من بودم، حالا ايشان [آقاي مشائي] است، تازه از لحاظ فرهنگي لس‌آنجلس هم هست و اوضاعش خوب است. (خنده)

ظاهراً برآورد اين است. شايد تصورشان اين بوده كه از اين اعتبار به دست آمده، مي‌شود هزينه كرد. هر چه را كه ما دست روي آن بگذاريم، مثل كيمياگري هستيم كه به هر چه دست بزنيم، طلا مي‌شود. اين‌جوري فكر مي‌كنند، ولي من معتقدم در مقام عمل، اين اتفاق نيفتاده است. در گذشته هم بوده. كساني بوده‌اند كه شخصاً خيلي معتبر شده‌اند و مثلاً در مقام رئيس‌جمهور اعتبار بالايي را به دست آورده‌‌اند. آقاي خاتمي واقعاً معتبر بود. در سال 80 رأي دفعه قبلش را دو ميليون اضافه كرد، معلوم مي‌شود وجاهتش شخصاً در جامعه گسترده شده بود، ولي تيم معطوف به او در سال بعد شكست خورد. فكر كردند مردم نسبت آن جريان را با ايشان كشف نكردند. دفعه بعد مجبور شدند عكس ايشان را بگذارند پاي ليست انتخاباتي مجلسشان كه بگويند اين ليست معطوف به ايشان است. اين آدم، مثلاً آقاي معين، همان كسي است كه آقاي خاتمي فرستاده. آهاي! كساني كه دوزاري‌تان نيفتاده، بفهميد، باز هم ناكام شدند، پس معلوم نيست كه اين امامزاده چنين شفايي هم بدهد!

البته در جاهاي مختلف فرق مي‌كند. ممكن است كساني بازي اين هماني را هنرمندانه‌تر تكرار و روي آن سرمايه‌گذاري كنند و به اين هم اميد ببندند و بگويند همه آن‌هايي كه از قِبَل فلان برنامه‌هاي ما منتفع شده‌اند و خوشحال و راضي هستند، بدانند كه ما نگاه‌مان چنان است. چه بسا گوشه‌هايي هم اثر بگذارد، ولي لااقل كساني كه راه را فهميده‌اند و مي‌شناسند، اين را اهانتي به شخصيت خود قلمداد مي‌كنند كه مثل اينكه ما را صغير و مهجور فرض كرده‌اند كه با ما اين‌جوري برخورد مي‌كنند و ما خودمان از درك مصالح‌مان عاجز هستيم و بايد ديگري بيايد به ما بگويد كه مصلحت شما اين است كه اين آدمي را كه من تأييد مي‌كنم، انتخاب كنيد. لااقل بين عناصري كه يك‌مقدار درجه فهم اجتماعي‌شان بالا رفته، اين شيوه كارگر و كارساز نيست، لذا در همين نظرسنجي‌هايي كه تا حالا شده، درحالي كه اعتبار شخص آقاي احمدي‌نژاد همچنان به واسطه خدمات شايسته‌اي كه انجام داده، همچنان اعتبار قابل قبولي است، مثلاً بگوييم 33% همه رأي داده‌اند كه نظر ايشان براي ما محترم و عزيز است، ولي وقتي اسم جريان انحرافي كه ايشان از آنها حمايتي كرده و دست محبتش بالاي سر آنها بوده، مي‌آورند، اين رقم مي‌شود 6/5%، پس معلوم مي‌شود كه يك فهم اجتماعي وجود دارد، براي همين است سعي مي‌شود ردّ اصل اين جريان را گم كنند و دائماً زير اعتبار فراهم آمده براي شخص آقاي احمدي‌نژاد پناه ببرند كه تازه بايد اعتبار آقاي احمدي‌نژاد را تجزيه كرد.

از ديد آن‌ها اين اعتبار، خوديافته است، از ديد عامه مردم، اين اعتبار در بستري حاصل شده كه يكي از گذشته‌ها و سوابق اعتقادي آقاي احمدي‌نژاد است، يكي آن صداقتي است كه در مواجهه با مردم داشته و با آنها آمده، شكلك در نياورد و آمد و گفت من بچه مسجد و هيئت و بسيج هستم. و ديگر اينكه براي خدمت كردن به مردم، آستين بالا زد. اين اعتبارهايي كه در اين راه به دست آمده، ابتدا از سوی مركزيت نظام، یعنی حمايت‌هاي رهبري به وجود آمده، همه اينها را اگر بخواهند از ايشان بگيرند، اينها تصور مي‌كنند كه ايشان اعتبار ديگري به صورت ثابت براي خودش دارد. من مي‌گويم ارزش‌هاي وجودي يك آدم جداي از اينها هم قابل قبول است. مثلاً يك كسي بتواند قشنگ حرف بزند، يك كسي بتواند از فرصت‌ها خوب استفاده كند، اينها هم هست، اما مگر مي‌شود آن پشتوانه و سابقه تاريخي را ناديده گرفت و بگوييم آقاي احمدي‌نژاد در سال 84 يكمرتبه متولد شد. اين‌طور نيست اين تولد در بستري اتفاق افتاد. 4، 5 سال قبل از آن ايشان در انتخابات مجلس ششم شركت كرد و رتبه ايشان آن طرف چهلم بوده و رأي نياورده، پس اين‌طور نيست كه خاصيت‌هاي وجودي آدم‌ها، به تنهايي آنها را تبديل به چهره كند. يك سابقه‌اي، لاحقه‌اي و مقدمه‌اي مي‌خواهد.

نحوه برخورد با اين جريان انحرافي بايد چگونه باشد؟ در فضاي رسانه‌اي مشاهده مي‌كنيم كه بعد از مخفي شدن ليدر اين جريان، موج غيرواقعي و غير منطقي رواج پيدا كرده، مشخصاً هم در رسانه‌هاي اصول‌گرا اين اتفاق افتاده كه شما تعبير "جن انگليسي" كرده بوديد. به نظر شما منشأ اين اخبار كه اكثراً هم زرد و غير مستند هستند، چيست و چه منفعتي دارد؟

منشأ اوليه اين چيزها يك‌سري واقعيت‌ها هستند، ولي وقتي مي‌خواهيد به آنها اعتبار بدهيد، مي‌شود 2% از همه آنچه كه مي‌شود، راجع به يك پديده گفت، چيزي را كه اعتبارش در حد 2% است، مي‌آورند و برجسته مي‌كنند. به‌كلي نمي‌شود انكار كرد. بله، آدم‌هايي با مشخصاتي كه مردم هم كم و بيش شنيده‌اند كه مثلاً ارتباط با اجنّه است، چنين آدم‌هايي بوده‌اند و اينها هم نرد رفاقت و دوستي با آنها ريخته‌اند. بعضي از آقاياني كه الان هم در دولت هستند، گفتند بله، او گفته خود من مثلاً عامل نزديك شدن اينها به بعضي ديگر هم بوده‌ام، ولي بعد از مدتي كه با او مراوده داشتم، فهميدم كه اين آدم قالتاق و دروغگوست، چون نماز نمي‌خواند. از آن طرف از ارتباط با امام زمان(عج) حرف مي‌زد، از اين طرف ديديم نماز نمي‌خواند و فهميدم آدم دروغگويي است. چقدر از اين مباحث انحرافي، نشأت گرفته از وجود اين‌جور چيزهاست؟ من نمي‌توانم ارزش‌گذاري كنم، نمي‌توانم كمّي‌اش كنم، اما مي‌گويم ممكن است به عنوان جرقه‌اي براي شروع بي‌اثر نباشد.

حالا كسي كه از اين‌جور ارتباطات دارد، بيايد و به يك بزرگي بگويد آقا! من خبر مي‌دهم كه فردا يا يك هفته ديگر فلان اتفاق مي‌افتد. مي‌پرسد از كجا مي‌گويي؟ مي‌گويد ارتباطات با ناحيه مقدسه است. شما هم چون نظركرده هستيد... بعد هم مي‌بيند اين اتفاق افتاد و همان واقعه‌اي كه او گفته بود صورت گرفت. يك مقدار در شروع يك بازي انحرافي اين چيزها مؤثر است، همه اين ماجرا نيست، چون خلافش هم بعداً اتفاق افتاده و آمده گفته فلان اتفاق مي‌افتد و نيفتاده است.

ما اصل موضوع را رد نمي‌كنيم كه: «إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِم»(3)، آيه قرآن است و بالاخره شياطين توانايي‌هاي اين‌جوري دارند كه به دوستان خودشان وحي مي‌كنند، يعني پيغام و خبر مي‌دهند، اما نه اينكه دست‌شان مطلقاً باز باشد و هر كاري دل‌شان مي‌خواهد بتوانند بكنند. اينكه خلاف عدل خداوند است، لذا فرمود: «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ»(4)، بندگان مرا نمي‌تواني فريب بدهي. در اينجا معلوم است كه ميدان عمل اين جماعت متوسل به اين جن‌بازي‌ها و شيطان‌بازي و رمالي و... خيلي محدود و جزيي است، اما در ايجاد يك توهم، جرقه اوليه‌اش مي‌تواند جدي باشد. يعني در اينكه كسي به اين نوع ارتباطات اعتماد كند، آن وقت ده تا مثل او پيدا خواهند شد كه بيايند و اين را تكميل كنند: فرموده‌اند كه اگر اين كار را بكنيد به صواب نزديك‌تر است، به اين هم وجهه مذهبي و معنوي و ناحيه مقدسه و اينها هم ببخشند.

در اين دولت انصافاً سرِ دست گرفتن بحث مهدويت و گفتمان انتظار يك نقطه قوت بود. الان هم مي‌تواند باشد، اما اگر به سخيف‌ترين شكلي بخواهند از اين ظرفيت، بهره‌برداري شيطنت‌آميز كنند، طبيعي است كه ارزيابي قبلي درست نخواهد بود و اين مي‌شود سوءاستفاده از بحث مهدويت، كما اينكه ديديم با درست كردن سي.دي‌هاي ظهور نزديك است، عملاً القاي اين امر كفرآميز بود كه امام زمان(عج) ظهور كرده و يك كساني با ايشان ارتباط دارند و مي‌روند و خبر مي‌آورند و اگر تابع نايب امام زمان(عج) نيستيم، به خاطر اين است كه حجت‌هايي بالاتر از نايب داريم و به خود حضرت مرتبط هستيم. به گمان من اصل اين مسائل بايد تبيين و به‌درستي گفته شوند كه آيا در عصر غيبت، وطيفه ما اين است كه از طريق اين ارتباطات شخصي با امام زمان(عج) تكليف خودمان را بدانيم يا آنها خودشان فرمودند و ما را راویان احاديث ارجاع دادند و در تفكر شيعي ما، نقش مرجعيت اين است.

اين جريان به جنگ مرجعيت مي‌آيد و مي‌خواهد زير آب مرجعيت و روحانيت و عالمان دين را بزند و يك آدم بي‌سواد را مي‌خواهد به عنوان نمونه تمام عيار از فهم ديني معرفي كند كه آقا! ايشان در قله معرفت ديني نشسته كه علما بايد بروند و از مكتب ايشان استفاده كنند. به نظر من مي‌رسد انحرافاتي از آن دست، مقدمه‌اي براي خراب كردن باب وسيع‌تري است.

متشکرم از سخنان صریح شما. آقاي توكلي و آقاي مطهري در هفته گذشته صحبت‌هايي كردند و گفتند رأي آوردن جبهه پايداري خسارت بزرگي به كشور مي‌زند. نظر شما در باره اين گزاره چيست؟

ارزيابي من از اين جنس نيست. تصورم اين است كه دوستان جبهه پايداري، همان دوستان جبهه متحد هستند، چون اينها با هم شروع كردند. اگر بعضي از اين حوادث اخير را حذف كنيم، مگر طبيعي‌ترين حالت اين نبود كه اين افراد كنار هم بنشينند و براي آينده تصميم بگيرند؟ دقيق‌تر مي‌گويم. مگر سال گذشته همه اين مجموعه در خودشان تصميم نگرفتند بروند پيش آقاي احمدي‌نژاد و راجع به انتخابات آينده جبهه اصول‌گرا با ايشان هم رايزني كنند و تصميم بگيرند. آقاي احمدي‌نژاد هم در آن جلسه گفت پيشنهاد من اين است كه اين سه نفر از طرف ما بروند و كارها را آماده كنند. مسير طبيعي و مسيري كه طي شده همين بوده كه اينها همه با هم بوده‌اند. حالا بعداً بر حسب نگراني‌هايي بعضي از دوستان فكر مي‌كنند اگر جدا عمل كنند، آن هم جداي مطلق نه، يك‌جور به موازات بيايند تا ببينند آينده چه مي‌شود. من اين را دو تا جريان نمي‌بينم. تصورم اين است اين تصميم خوبي هم كه دوستان جبهه پايداري و جبهه متحد گرفته‌اند كه بيهوده سر چيزهايي كه ظرفيت‌كش است و پنجه كشيدن به چهره همديگر و به نفع دشمنان كلي اين جبهه‌هاست، اين كارها را نكنند و الحمدلله بهتر از گذشته هم عمل مي‌كنند.

به نظر من اين حرف خاستگاه درستي ندارد. مثل اين است كه بگوييم انتخاب بعضي از افراد جبهه متحد هم ممكن است همين اتفاق را حاصل كند. من دوئيتي بين اين جريانات نمي‌بينم و معتقدم اين حرف بنيان درست و حسابي ندارد، ضمن اينكه برآوردم اين نيست كه جبهه پايداري مي‌خواهد مستقل از جبهه متحد اصول‌گرايي عمل كند. يك گفتماني را دارد ترويج و تبليغ و روي بعضي از چيزهايي كه به آنها اعتقاد جدي دارد، تأكيد مي‌كند، اما بارها از زبان آنها شنيده‌ام با فهم اينكه ممكن است به دليل تجزيه شدن ما، آينده را به كساني واگذار كنيم كه هيچ نسبت مشتركي با ما ندارند، چون چنين خطري در پيش هست، مي‌دانند نبايد با مجموعه اصول‌گرايي رقابت داخلي داشته باشند.

آنچه كه دارد صورت مي‌گيرد، به نظرم ممكن است صددرصد بر وفق قرار ابتدايي اتحاد اصول‌گرايي نبوده، اما در چهارچوب همان مي‌شود آن را ديد. دو تا خط موازي هستند كه دارند نزديك به هم و با يك هدف واحد پيش مي‌روند. برآورد من از حرف‌هايي كه مي‌شنوم اين است كه نتيجه آن مطلوب خواهد بود.

شما در صحبت‌هاي‌تان اشاره كرده‌ايد كه گفتمان جبهه پايداري را سالم‌ترين و اتقي‌‌‌ترين گفتمان مي‌دانيد. چرا مقابل هجوم بي‌انصافانه و سازماندهي‌شده بسياري از افرادي كه اصول‌گرا هستند ـ‌حالا يك جمله از آقاي توكلي نقل كردم، به جبهه پایداری شما در مقابل اين هجوم سكوت كرده‌ايد؟

مطمئنيد سكوت كرده‌ام؟ واقعاً آنجايي كه با تعابيري از اين قبيل مواجه شده‌ام كه آقا فكر نمي‌كنيد اين دوستان را جريان انحرافي دارد راهبري مي‌كند؟ فكر نمي‌كنيد اينها پشت صحنه با آقاي احمدي‌نژاد بسته‌اند؟ و از اين قبيل، من نه فقط به عنوان تحليل‌گر، بلكه با كساني كه اطلاعات دارند، وقتي اين مسائل را چك كردم، تقريباً به صورت يقيني مي‌گويند كه چنين چيزي وجود ندارد، بنابراين به هيچ‌وجه نبايد به چنين اتهاماتي ميدان داد و بايد به‌شدت اينها را رد كرد.

منتهي نكته جالب اين است كه اين مسائل كاملاً در يك محيط رد و بدل شدن اتهام دارد مطرح مي‌شود، يعني اتهام مشابهي هم از آن طرف به اين طرف حواله مي‌شود و اين براي آدم‌ها حالت دفاعي پيدا كرده كه وقتي مي‌خواهند از خودشان دفاع كنند، طرح اتهام جديد عليه طرف مقابل مي‌كنند. قرار نبود اين جريانات پنجه به چهره هم بكشند. قرار بود گفتمان زيبايي را مطرح كنيد و چه دليلي دارد كه بخواهيد ديگري را نفي كنيد. طرح اين موضوع كه سرنخ جبهه متحد دست آقاي هاشمي رفسنجاني است، خيلي بد و تحريك‌آميز بود. اين سبب مي‌شد كه آن طرف هم براي دفاع از خودش برود بگويد.

خود آقاي محسن هاشمي اين را گفته بود.

واقعاً حرف او مي‌تواند حجت باشد؟

اماره و شاهد كه هست.

اگر بخواهيم با امارات قضاوت كنيم، حرف‌هايي را هم كه راجع به جبهه پايداري هست، بايد بپذيريم، چون آنها هم از قرائن و امارات است كه آن روز ديديم آقاي فلاني رفته پيش فلاني. به صرف اين ارتباطات كه نمي‌شود قضاوت كرد. حتي بعضي از حرف‌ها. در همين بحبوحه قضايا، بعضي از دوستان جبهه پايداري از عملكرد اطرافيان آقاي رئيس‌جمهور دفاع كرده‌اند كه به‌نوعي صداي حضرت آيت‌الله مصباح هم درآمد كه آقا! شماها بايد عليه انحراف موضع صريح داشته باشيد. اين‌طور نباشد كه بين شماها چند جور حرف دربيايد، بعضي‌ها بگويند، بعضي‌ها نگويند. همه بگويند و موضع بگيرند. چرا؟ در اين جور چيزها گزك دست آدم‌ها داده مي‌شود. بنده معتقد بودم به صرف پيدا كردن يك قرينه، هيچ‌وقت نبايد حكم صادر كرد، چه آن طرف، چه اين طرف. اگر ما بگوييم سرنخ اين ماجرا دست بيرون است، يعني به فهم آدم‌هاي بزرگي مثل حضرت آيت‌الله مهدوي‌كني، آقاي حدادعادل، آقاي فدايي، آقاي ولايتي همه اينها را صغير فرض كرده‌ايم؟ يعني اينها نمي‌توانند بفهمند كه سرنخ دست خودشان است يا بيرون دارد هدايت‌شان مي‌كند؟ اين اهانت است. آن طرف هم مهملاتي كه عده‌اي براي تخريب وجهه آقاي آقاتهراني درآورده‌اند. من همه جا عليه اين‌جور حرف‌ها حرف زده‌ام و در باره اين نوع مسائل سكوت نكرده‌ام.

ولي اينكه بخواهم از همه تاكتيك‌هاي دوستان دفاع كنم، اين‌طور نيست و من نسبت به بعضي از اين تاكتيك‌ها نقد دارم. من مي‌گويم براي من تحليل‌گر اين صحنه شبيه صحنه سال 81 است. سال 81 در اوج اقتدار جريان دوم خردادي اصلاح‌طلب كه سال قبل از آن رئيس‌جمهور‌شان 22 ميليون رأي آورده بود، در آستانه انتخابات شوراي دوم، يك گروهي از اينها به برآوردي رسيد كه همه آن آراي 22 ميليون مال حزب مشاركت است و اين برداشت مغرورانه را داشت، لذا به بقيه متحدين‌شان و احزاب ديگر اصلاح‌طلب گفت اين دفعه اگر خواستيد توزيع سهم كنيد، ما 90% هستيم و بقيه شماها 10% هستيد. به آنها برخورد و گفتند بسيار خوب! بياييد وزن‌كشي كنيم و شوراي دوم را وسيله وزن‌كشي بين اصلاح‌طلبان كردند، با اين برآورد كه رقيب هم نداريم و اين صحنه هم مخاطره‌آميز نيست. چهار پنج تا ليست از آن ميان درآمد كه ديديم سرنوشت‌شان چه شد. يك گروه گمنام تازه شكل‌گرفته، گروه هم نمي‌شد گفت و گفتماني بود، يك چيزي به اسم آبادگران آمد و زد و برد و 15 تاي شوراي تهران را گرفت.

آن موقع اگر آنها هم يك داور داشتند و داورشان مي‌آمد و مي‌گفت شماهايي كه به نظر من 70% داريد، با شمايي كه 30% داريد، بين اينها داوري عادلانه نمي‌كرد، مثل الان كه جبهه متحد داوري عادلانه بين پايداري و ساكتين فتنه نكرد و ساكتين را برگزيد.

ساكتين را برنگزيد. نگفت من اينها را برمي‌گزينم، شما نباشيد.

بالاخره در مقام انتخاب قرار گرفت.

نه، گفت وقتي اين دارايي را مي‌سنجم، مي‌گويم هر كدام از اينها ظرفيتي دارند. شما يك ضلع هستيد، آنها دو تايي‌شان مي‌شوند يك ضلع، يعني به دو نفر چهره‌هايي كه مورد اعتراض پايداري بودند، اعتباري در اين حد دادند. بعد هم گفتند اينها در شهرستان‌ها چندان محلي از اعراب ندارند، عمدتاً مال تهرانند. اولش قرار اين بود، اگر دوستان مي‌آمدند...

اولش قرار اين بود، ولي در يك جايي دوستان به مرحله انتخاب رسيدند.

عرض من اين است كه وقتي قرار اين بود...

با پايداري قرار گذاشته بودند كه آقاي قاليباف و آقاي لاريجاني باشند؟

پايداري يك ضلع در كنار دو ضلع ديگر بود.

در كنار آن دو ضلع!

ضمن اينكه وقتي اين قرارهاي ابتدايي داشت گذاشته مي‌شد، هنوز پايداري به وجود نيامده بود، شكل نگرفته بود.

پس بالاخره آنها هم در مقام انتخاب بودند.

شايد آن اول اسم‌هايي كه مطرح مي‌شد، مثلاً بنده را مطرح كردند، براي اينكه اين ضلع سوم اصلاً تكليفش معلوم نبود.

من مي‌‌خواهم بگويم بالاخره هيئت داوري در مقام انتخاب قرار گرفت. اينها آمدند گفتند آقا! حالا شما هر قراري كه خودتان با خودتان گذاشته‌‌ايد را کنار بگذاریم، بالاخره شما بايد يكي از ما دو تا را انتخاب كنيد.

اين شرط‌گذاري را...

بالاخره سياست است. ديگر.

وقتي جبهه پايداري مي‌گويد يا ما يا آنها، در واقع اين وارد يك دور نفي و قبول و به كنج بردن تمام مجموعه داشته است. تصميم آنها هم مبتني بود بر اينكه يك مجموعه‌اي آنجا بودند مثلاً 2-8+7 آن مجموعه اين نظر را نپذيرفت، با اينكه در بدو امر تعداد قابل توجهي از آنها پذيرفته بودند، بعداً متقاعد شدند كه آقا! مصلحت اين است. به نظر من شايسته‌تر اين بود كه دوستان به اعتبار رأي جمع تمكين مي‌كردند و مي‌رفتند داخل و موضع خودشان را تعقيب مي‌كردند، كما اينكه بارها امثال آقاي حداد و فدايي مي‌گفتند وقتي شما مي‌دانيد كه موضع شماها به ما نزديك‌تر است، اين جمعمان را تقويت مي‌كند اين نگاه آن تركيب را تغيير مي‌دهد.

به نظر من مي‌رسد كه اين‌طور نيست. شما بياييد عقب‌تر، چرا جناح راست از تأسيس جبهه پايداري استقبال نكرد. جمع جبهه پایداری که جمع خوبی بود. آقاي آقاتهراني، الهام، حسينيان، لنکرانی و كسان ديگر و در رأس هم حضرت آيت‌الله مصباح كه خودشان هم فرمودند اسم جبهه پایداری را هم من انتخاب كردم. چرا جناح اصول‌گرا از اين جمع استقبال نكرد؟ محكم‌ترين جمله‌اي كه يك اصول‌گرا در باره پايداري گفت، آقاي حبيبي دبيركل مؤتلفه بود كه در مصاحبه به ما گفت ما هيچ نظري در نفي يا اثبات نداريم! چرا آقا‌ي فدايي و آقاي زاكاني كه شما می گویید نزديك هستند، استقبال نكردند بلکه رفتند در مدرسه معصومیه گفتند ما افتخار می کنیم با پایداری اختلاف داریم.

بايد از خود آنها بپرسيد. نحوه شكل‌گيري جبهه پايداري و زمان مطرح شدنش درست تقارن داشت با زمان شكل‌گيري جبهه متحد اصول‌گرا. تلقي افراد اين بود كه اين جريان مي‌خواهد آلترناتيو جريان اتحاد موجود. طبيعي است كه منتظر مي‌مانند ببينند بعدش چه مي‌شود.

شما كه اين حق را به جبهه متحد مي‌دهيد كه احساس‌كنند جایشان را تنگ کرده‌اند، چرا این حق را به پایداری نمی‌دهید که بالاخره حق تحفظ بگذارد؟

آنها با اینکه به قول شما استقبال نکردند، بعداً می‌گویند بفرمائید داخل.

آیا واقعا می توانستند جبهه پایداری را حذف کنند؟ همین الان نگاه کنید. چرا جبهه متحد اصول‌گرایان کارش نمی‌گیرد؟ برای اینکه اینها دل‌شان را خوش کرده‌اند به ظرفیت برخی ساکتین فتنه و ظرفیت زیادی از حزب‌اللهی‌ها را از دست داده‌اند...

من چون زیاد دارم جامعه‌گردی می‌کنم و در واقع دارم ایران را در می‌نوردم، برداشتم این نیست و به این قضیه خوش‌بین‌تر هستم. علتش هم این است که بر خلاف این حرف‌هايی که در تهران هست، در شهرستان‌ها، خیلی این خبرها نیست، یعنی در آنجا پایداری و جبهه متحد و جبهه پایداری با هم هستند. همین دیروز شهرستانی بودم و پرسیدم، گفتند ما الحمدلله اینجا این مسائل را نداریم.

برای اینکه امثال آقای باهنر در آنجا نیستند.

خیلی خوب، هر چه که هست بحثی را که منحصر به یک محدوده کوچک است، چرا می‌خواهیم به کل کشور بسط بدهیم؟ آنهايی که در شهرستان‌ها هستند، نسبت به اصل اتحاد اصول‌گرایان امید بسته‌اند، بنا براین، از دید آنها چنین مباحثی چنان نیست که موجب شود این جمع را بشکنیم و می‌گویند یک انتقاد درون تشکیلاتی و درون گروهی است. بنده مثالی عرض می‌‌کنم. بلاتشبیه، در شورايی که قرار بود خلیفه سوم را انتخاب کند، ترکیبی که در آن شورا بودند، به نفع امیرالمومنین(ع) بود؟ ترکیب شورا مخصوصاً با آن حق وتويی هم که آخر قرار داده شد، ظاهرش داد می‌زد که نفع حضرت نیست، ولی ایشان حضور در شورا را رد نکرد و عضو آن ترکیب شد و قبول کرد که باشد. بعد هم آمدند و با حضرت مشورت کردند و حضرت فرمود من این شرط را قبول نمی‌کنم و لذا به فرد دیگری رأی دادند، ولی ایشان ورود در ترکیب را رد نکرد.

من می‌گویم وقتی این جبهه حداقل به نام اسلام است ـ‌آن شورا هم به نام اسلام بود، والا اسلام مجسم که خود امیرالمومنین(ع) بود‌ـ‌ ولی حضرت رد نکرد تا اتحاد جامعه مسلمین را حفظ کند.

به قول خودتان وقتی عثمان انتخاب شد، به اسم امیرالمومنین(ع) انتخاب شد؟ نه! ولی اتفاقی که دارد اینجا می‌افتد، این است که به اسم حزب‌اللهی‌ها، به اسم پایداری‌، به اسم آقای مصباح می‌خواهند حزب‌اللهی‌ها را حذف کنند و کسان دیگر را بیاورند.

او هم به اسم خلیفه پیغمبر(ص) انتخاب شد. مهم انتخاب است. شورا راجع به خلیفه پیغمبر(ص) تصمیم گرفت. حضرت مگر برخورد کرد؟ مجلس هم که درست بشود و رأی نیاورند، خروج که نمی‌کنند، می‌آیند می‌نشینند تماشا می‌کنند. در مقام تمثيل مال بعدش را نمي‌توانيم بگوييم. در مقام تمثيل مي‌توانيم همان لحظه را بگوييم. آيا حضرت مطابق آئين دوستان ما نبايد مي‌گفت من اصلاً اين تركيب را قبول ندارم.

قبل‌تر را بگوييم چرا حضرت نرفت در ثقيفه حضور پيدا كند؟

آنكه اصلاً داستانش فرق مي‌كرد. آنجا اصلاً مثل اين نبود. اين يكي خيلي شبيه وضع فعلي ماست.

اراده‌اي وجود دارد كه حزب‌اللهي‌‌ها را حذف كند.

من اين را قبول ندارم و معتقدم اين بدبيني است، كما اينكه همان‌طور كه عرض كردم چرا بايد فكر كنيم حزب‌اللهي‌‌ها فقط همين گروه هستند و آن هم آدم‌هاي ديگر كه مثل همين‌ها و بعضي‌هاي‌شان پرحرارت‌تر از اين افراد هستند، منتهي حاضر شدند كنار آنها بنشينند، بعضي از ظرفيت‌هايي كه آنجا هستند، مثل حداد عادل كه در تمام دوره فتنه يقه به يقه روبروي سينه جريان منحرف و فتنه‌گر ايستاده و مبارزه كرده، آنجا هستند و برآوردشان اين است كه مصلحت‌ جامعه اسلامي آن است نه اين. چرا ما آنها را متهم مي‌كنيم به اينكه آنها سازشكارند، بازي خورده‌اند.

ما آنها را متهم نمي‌كنيم. من از آقاي فدايي پرسيدم كه شما در سال 83 با همين تركيب نماينده جامعتين، نماينده آقاي عسگراولادي و... رفتيد نشستيد و كارتان نشد و شما به هر دليلي بيرون آمديد. دليلش چه بود؟ گفت به گفتمان پايبند نبوديد و... گفتم الان چه تضميني وجود دارد كه دوباره همان اتفاق نيفتد؟ ايشان جوابي نداشت.

هيچ تضميني وجود ندارد. مگر به خلافش تضميني وجود دارد؟

بله، به خلافش تضمين دارد. انسان‌هاي صالح را برگزينند.

اين قيد را از كجا آورديد؟

قيد را در اين يك سال ديده‌ايم كه آقاي باهنر وضعيت‌شان مشخص است. آقاي كاظم جلالي را كه در انتخابات سال 84 براي آقاي هاشمي رفسنجاني گريه مي‌كرد. آقاي خاموشي در سازمان تبليغات اسلامي عملكردش مشخص بود.

عرض من اين است كه نقطه ضعف‌هاي آن طرف قبول. عرض من اين است كه شما مي‌توانيد شهادت بدهيد هر كسي آمد اين طرف واقع شد، ديگر مو لاي درزش نمي‌رود.

اين دقيقاً همان تاكتيك‌هاي سياسي است. من مي‌گويم چشم داريم مي‌بينيم پايداري‌ها بهتر از آنها عمل كرده‌اند. براي چه دو باره خودمان را تنزل بدهيم؟

براي اينكه بايد ببينيد ظرفيت و عقبه اين جريان چقدر است؟ وقتي نظرسنجي مي‌كنيد، مي‌بينيد...

بسيار خوب، عقبه اجتماعي. همين الان آقاي الهام، آقاي لنكراني، آقاي آقاتهراني بيايند يا آقاي کاتوزیان و عباسپور و... کدامیک بیشتر رأی دارند؟

من اين عقبه را نمي‌گويم. اين عقبه را مي‌گويم كه شما برويد توي جامعه و از مردم بپرسيد كه شما اصول‌گرايان را متحد مي‌پسنديد يا نه؟ مي‌بينيد عقبه اجتماعي اتحاد بيشتر بوده.

مسلم است، ولي اتحاد لوازم دارد يا ندارد؟

حرف من چيز ديگري است. جرياني كه خودم هم قبول دارم كه هميشه گفتمان ناب و خالص را سرِ دست گرفته، اما از نگاه جامعه، ظرفيت اين جبهه براي نمايندگي كردن جبهه اصول‌گرا كامل نيست، بلكه ظرفيت محدودي است. بقيه جبهه متحد هم ظرفيت‌شان براي نمايندگي كردن كامل نيست، ولي نسبت به اينها بيشتر است، يعني در نظرسنجي‌ها رأي بالاتري مي‌آورد. حالا بايد چه كارش كنيم؟

در سال 84 همين اتفاق افتاد كه شيخوخيت سياسي در شوراي هماهنگي پشت سر يك نفر بود، تِز اصلح مقبول و جمعیت ایثارگران و توابعش پشت سر يك نفر بود، همه هم درباره اتحاد صحبت مي‌كردند و به يك كانديدا‌ي گمنام حزب‌اللهي‌ كه حزب‌اللهي‌‌ها پشت سرش بودند، فشار مي‌آوردند که کنار برود. او کنار نرفت ودر نهایت رأي آورد.

در آنجا هم دو مرحله اتفاق افتاد. يك مرحله اين بود كه به قول شما امثال آقاي فدايي و بعضي چهره‌هاي ديگر گفتند و حتي به بدنه اجتماع رجوع مي‌كنيم و مي‌بينيم آن طرف رأي ندارد، پس غلط است. علتش چه بود؟ علتش اين بود كه مثلاً آقاي لاريجاني آن زمان فقط نماينده بخشي از جريان اصول‌گرا كه هنوز اسم اصول‌گرا جا نيفتاده بود. فقط يك بخشي از جريان جبهه خودي بود، نه نماينده تماميت آن. ظرفيت‌هاي ديگر ناديده گرفته شده بود كه يكي از آنها ظرفيت جمعيت ايثارگران بود، يكي چهره‌هاي تحول‌خواه در جبهه خودي بود. اينها ناديده گرفته شده بودند، پس اينها حق داشتند كه آن چهارچوب را نپذيرند و بگويند به جامعه كه رجوع مي‌كنيم.

باز هم اشتباه كردند.

كاري ندارم، آن وقت با هم قراري گذاشتند.

اشتباه شد يا نشد؟

مي‌خواهم بگويم اگر مرور كنيم شايد بشود گفت اشتباهات ديگري هم شده، اما با هم قرار گذاشتند كه بگذاريم اينها با هم جلو بروند و متحد هم نشدند، عيبي ندارد، اما يك اتحادِ در نتيجه با همديگر داشته باشيم و آن اينكه هر كس را كه ديديم در روزهاي آخر بيشترين اقبال به سمت اوست، بقيه به نفع او كنار بروند. اين، بين آنها قاعده شد. قرار گذاشتند و امضا كردند و اين پيمان خوبي بود.

حالا دو روايت هست. يك روايت مي‌گويد آخر سر كساني زير اين زدند، درحالي كه نظرسنجي‌ها نشان مي‌داد فلاني جلوست، آنها رفتند يك كار ديگر كردند، روايت ديگر هم مي‌گويد نخير! نظرسنجي‌هايي كه آن موقع مي‌شد، جهت‌دار بود و نظرسنجي‌ واقعي را خبر داشتيم كه به نفع ماست، بنابراين زير بار آن نرفتيم. من به اينهايش كاري ندارم، ولي مسيري كه طي شد، مسير خيرخواهانه و مصلحت‌انديشانه‌اي بود. اينهايي كه الان فعلاً با هم كشمكش دارند، همه پاي نظر متحد بودند و قبول داشتند كه فقط آن راهي را كه جبهه پيروان قبول داشت، بايد كنار بگذارند. آقاي لاريجاني مي‌گفت من فقط مي‌خواهم از اين طريق بيايم و حاضر نيستم در رقابت‌هاي درون تشكيلاتي‌مان نقش بپذيرم. هميني كه آقايان به اين نتيجه رسيدند، معلوم است آقايان به نتيجه‌اي رسيدند، نتيجه همه افكار نبود. من طرفدار حضور هر دو جريان هستم و مي‌گويم اين هر دو جريان بايد باشند.

جبهه متحد بدون جبهه پايداري مي‌لنگد، كم مي‌آورد. ممكن است خودشان بگويند ما مشكلي نداريم، ولي من مي‌فهمم كم مي‌آورد. جبهه پايداري هم با ناديده گرفتن جبهه متحد همين مشكل را دارد، بلكه يك كمي هم بيشتر، چون بالاخره فحول جاهاي مختلف وقتي دور هم نشسته‌اند، مي‌گويند عقلاني اين است كه ما وقتي در مقابل خودمان جريانات رقيب سرسخت داريم، عاقلانه اين است كه زورهايمان را يكي كنيم، پس اتحاد يك امر بديهي است و وجدان‌ها اين را مي‌پذيرد، ممكن است آقايان بگويند ما الان براي عدم اتحاد حجت داريم. بسيار خوب! پس ديگر به همديگر نپريد. فعلاً آنچه كه مقدور است، اين است كه همديگر را آزار ندهند. هر دو ظرفيت بيايند جلو و ببينند آخرش چه چيزي اقتضا مي‌كند.

من معتقدم برآورده‌هاي روزهاي آخر نشان مي‌دهد كه كدام كار ضرورت دارد و بايد چه كاري انجام داد. حداقل تا آن زمان همديگر را زخمي نكنند. كاري نكنيم كه بعداً نشود آن را جمع كرد. انتخابات مي‌آيد و مي‌رود و تمام مي‌شود. بعداً اين بچه مسلمان‌ها مي‌خواهند كنار هم كار مشترك بكنند يا نه؟ آیا ما باز هم ظرفيت داريم كه خانواده‌ها را به اسم جبهه متحد و جبهه پايداري خانه‌هاي‌مان را هم تجزيه كنيم، لذا من دامن زدن به اين اختلاف را نفساني مي‌دانم و فكر نمي‌كنم خدا و پيغمبري در آن باشد. هر كس كه بخواهد به اين اختلاف دامن بزند، از هر طرف كه باشد. جز اينكه هر چه را كه تا الان بوده، منجمد كنيم و همين‌جا ببنديم، برويم، انتخابات برگزار شود.

من معتقدم بسياري از ليست‌ها كه تهيه شوند، در بسياري از آنها دوستان جبهه پايداري به عنوان گزينه مطلوب خواهند گنجيد و اينها ان‌شاءالله وارد مجلس خواهند شد. در آنجا فرصت هست كه يك گفتمان درون‌سازماني داشته باشند و اين تفكري كه الان جبهه پايداري نمايندگي مي‌كند، خلق‌الساعه نيست و از قبل هم در مجلس با عنوان فراكسيون انقلاب، خودش را از ساير فراكسيون‌هاي اصول‌گرايي جدا كرد. جدا نه مطلقاً، ولي به صورت وحدت در عين كثرت، اين صحنه را آرايش دادند.

نا تمام ماندن بحثم را ـ‌چون مي‌دانستيد نتيجه بحث چه بود، مداخله كرديد‌ـ به اين شكل تمام كنيد كه تعريضي به اين حرف من شد. من گفتم نتيجه طبيعي آن كثرت و تعدد در جبهه اصلاحات، شكست خوردن‎شان بود. ما به سياق بسياري از مباحث‎مان كه به حالت قياس است و مي‌گوييم اين دوره تاريخي مي‌تواند تكرار شود، نتيجه مي‌گيرم كه اگر ما همين حالت تكثر را پيدا كنيم و تجزيه بشويم، احتمال اينكه بلايي كه آن روز سر اصلاح‌طلب‌ها آمد، سر ما هم بيايد، هست. من اين را گفته‌ام. دوستان ما با برداشتي عجيب ـ‌خدا كند بقيه قضاوت‌هاي‌مان هم از اين سنخ نباشد‌ـ اين‌جور برداشت كرده بودند كه من گفته بودم چون اصلاحات هوس وزن‌كشي كرد و بقيه را ناديده گرفت، عامل تجزيه شد، جبهه پايداري را به اصلاح‌طلب‌ها تشبيه كرده‌ام. دوستاني كه با من محشور و رفيق هستند و بعضي از آنها اظهار ارادت مي‌كنند، ديدم يكمرتبه گفتند از فلاني بعيد است كه ما را با مشاركت يكي كرده! چه كسي شما را به مشاركت تشبيه كرده؟ ما يك واقعه تاريخي را نمي‌توانيم تعريف كنيم؟

استناد كردن به يك واقعه تاريخي براي بهره امروزي گرفتن ربطي به اشخاص ندارد. تعجبم اينجا بود. گفتم وقتي شما مي‌گوييد ما را به مشاركت تشبيه كردي، قاعدتاً بقيه جريان‌هاي اصول‌گرا را هم به حزب همبستگي و مجمع روحانيون و دفتر تحكيم خارج كشوري و ملي‌ـ‌مذهبي‌ها و كارگزاران. آخر مرد حسابي! اين چه حرفي است؟ ببينيد اين‌جور نتيجه‌گيري‌ها چقدر معوج جلوه مي‌كند. معلوم است كه وقتي يك گوشه قياس را بگيريد، اين مي‌شود، درحالي كه نقل عبرت‌ها يعني همين. وقتي حضرت آقا عبرت‌هاي عاشورا را مطرح مي‌كنند، مي‌خواهند بگويند همه ما شمر و يزيد هستيم؟ نخير! مي‌خواهد بگويند آن واقعه تاريخي را در نظر بگيريد، اينها ممكن است تكرار شود، منتهي با شكل ديگري. آقا فرمودند ما يك كاري مي‌كنيم كه صحنه كربلا مثل آن دفعه نشود. مهم اعتبار است، يعني عبرت‌گيري از آنچه كه در گذشته‌ها اتفاق افتاده است. يعني همين كارهايي كه شماها مي‌كنيد و انصافاً خوب هم انجام مي‌دهيد. من خودم و جامعه تحقيق را مديون اين كارهاي شايسته‌اي كه شماها كرديد و بابي براي اعتبار از تاريخ و حوادث گشوديد، مي‌دانم. اين به نظرم چيزي است كه پيش روي ماست.

باز هم معتقدم وظيفه ما، به‌خصوص اصحاب رسانه كه مي‌بينيم الحمدلله بهتر دارند عمل مي‌كنند. خبر دارم كه دوستان در دو جبهه كنار هم نشسته و با هم قرار گذاشته‌اند من مي‌گويم اصحاب رسانه بايد به اين قرار احترام بگذارنند و مغتنم بشمارند، چون اين يك تصميم مصلحانه و خيرخواهانه است كه در اينجاها نبايد به هم بپرند. با هم اختلاف نظر دارند، اشكالي نيست. بعضي از اين اشكالات، اشكالات من هم هست، ولي ته قضيه نشستم و سبك سنگين كردم و گفتم الان بايد بين اين دو جبهه آتش‌بس شود، چون جنگ اصلي جاي ديگري است.

اگر اصلاح‌طلبان در تهران مشخصاً حضور جدي نداشته باشند و عناصر پايين آن‌ها آمدند و استراتژي‌اي كه آقاي خاتمي دارد، عملياتي كردند، صحنه انتخابات را چه‌جوري مي‌بينيد؟

مي‌توانيد يك فرض ديگر هم به آن اضافه كنيد؟ فرض ديگر اين است كه هم آنها در صحنه حاضر نباشند و هم جريان مشكوك ديگري كه ما به عنوان جبهه انحراف مي‌شناسيم، در اين صحنه نباشد. در اين فرض بهترين حالت، رقابت داخلي است، رقابت بين گروه‌هايي كه در اينجا آن وزن‌كشي موضوعيت و معنا دارد. من كاملاً چنين چيزي را قبول دارم، اما اگر هر دو رقباي كذا و يا يكي از اينها در اين صحنه‌ حاضر باشد، حتماً تماميت جبهه خودي بايد بتواند يك‌جوري اتحاد در عمل را نشان بدهد. من حتي فرمول اتحاد حداقلي را هم گفته‌ام. يك وقتي عرض كردم قبلاً مگر نبود. گفتيم آقا! با

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب ها : اگر اصلاح طلبان نيايند, بهترین وقت, رقابت اصول‌گرایان, صفارهرندی, انتخابات مجلس, ,